اغلب ایرانیان داستان تخیلی آن پسرک فداکار که انگشتش را به سوراخ سد فرو برد بخاطر دارند و حتی بدون آوردن توصیف اضافهتری هم میدانند که آن پسرک فداکار اروپاییها پتروس نام دارد؛ اما بخاطر ندارند که در همین گیلانغرب خودمان زن کُردیست که در ایام دفاع مقدس با یک تبر، یک نیروی مزدور عراقی را به هلاکت رسانده و یکی دیگر را نیز به اسارت گرفته ، شیرزنی که رهبر معظم انقلاب نیز در سفرشان به گیلانغرب شجاعتش را ستودند.
«فرنگیس حیدرپور»، در سال 1341 در یکی از روستاهای گیلانغرب در استان کرمانشاه متولد شد و 18 ساله بود که در سال 59 دشمن بعثی در ادامه تجاوزش به خاک ایران روستای محل سکونتش را هم با توپ و تانک نواخت تا بر اثر اصابت گلوله توپ برادر، دایی، عمو، پسر دایی، دختر دایی، دختر عمو و دیگر اعضای خانوادهاش به شهادت برسند.
پس از آن شیرزن ایرانی در حالی که تنها یک تبر به همراه داشت به جنگ با سربازان دشمن بعثی رفت و یکی از آنان را به هلاکت رساند و یکی دیگر را نیز به اسارت گرفت.
به گزارش ایسنا، پس از پایان جنگ تحمیلی گرچه تندیسی از «فرنگیس حیدرپور» به عنوان شیرزن ایرانی در بوستان شیرین کرمانشاه تهیه و نصب شد اما امروزه با گذشت بیش از 20 سال از اتمام جنگ اقدام درخور و شایستهای برای معرفی این زن ایرانی صورت نگرفته تا همچنان باربی و پتروس و بتمن و اسپایدرمنهای تخیلی قهرمان کودکان ما باشند.
جام نیوز
ماجرای فرنگیس به روزهای آشفتهحالی دختر جوانی برمیگردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حاملشان میشنود.
آنهایی که سفری به کرمانشاه داشتهاند، وبرای اولین بار مجسمه زن تبر به دست را که در یکی از میادین این شهر قرار گرفته، را دیدهاند از خود می پرسند که این زن کیست و مگر چه کرده که تندیس او را اینچنین نصب کردهاند.
«فرنگیس حیدرپور» متولد سال 13۴۱ روستای «گور سفید» گیلانغرب است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسهای را آفرید که بر اثر آن به « شیرزن ایرانزمین» شهرت یافت.
ماجرای فرنگیس به روزهای آشفتهحالی دختر جوانی برمیگردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حاملشان میشنود.
فرنگیس حیدرپور در این مورد میگوید: «سال ۵۹ بود و من ۱۸سال داشتم که بعثی های عراق به روستای ما حمله کردند و ما خیلی شهید دادیم، مردم مجبور شدند فرار کنند و در دره مخفی شوند. در این جریان از اعضای خانواده من هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و …) شهید شدند.
همان روز که به دره رفتیم، نزدیکیهای غروب بود که تشنه و گرسنه شدیم؛ من با پدر و برادرم به روستا آمدیم تا غذا بیاوریم. آخر چیزی پیدا نمیشد. نزدیک رودخانه دو سرباز دشمن را دیدیم؛ از دست آنها به شدت خشمگین بودم، من تبر به دست، به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها کشتم و دیگری را زخمی کردم و درنهایت به اسارت در آوردم.»
وی که اکنون دارای 4 فرزند است، می گوید: در موقع این حادثه 18 بهار از عمرم گذشته بود و در همان آغازین روزهای جنگ، شاهد شهادت دختر عمو، پسر عمو، دایی و اسارت 2 برادر خود بودم و زمانی که با این دو عراقی برخورد کردیم بدون هیچ درنگی با تبر به آنها حملهور شدم.
این زن شجاع در پاسخ به اینکه آیا آن تبر را هنوز در اختیار دارد یا خیر می گوید: در دیداری که با سرلشکر فیروزآبادی در تهران داشتم به دلیل ممنوعیت حمل آن در هواپیما آن را به ایشان تقدیم کردم.
وی که اینک افتخار میکند توانسته در زمان جنگ با دفاع از خود و میهن اسلامی تا اندازهای دین خود را به نظام اسلامی ادا کند، می افزاید: اگر دوباره ایران مورد تجاوز دوباره قرار گیرد باز هم همانند گذشته آماده فداکاری و شهادت هستم.
آنهایی که سفری به کرمانشاه داشتهاند، وبرای اولین بار مجسمه زن تبر به دست را که در یکی از میادین این شهر قرار گرفته، را دیدهاند از خود می پرسند که این زن کیست و مگر چه کرده که تندیس او را اینچنین نصب کردهاند.
«فرنگیس حیدرپور» متولد سال 13۴۱ روستای «گور سفید» گیلانغرب است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسهای را آفرید که بر اثر آن به « شیرزن ایرانزمین» شهرت یافت.
ماجرای فرنگیس به روزهای آشفتهحالی دختر جوانی برمیگردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حاملشان میشنود.
فرنگیس حیدرپور در این مورد میگوید: «سال ۵۹ بود و من ۱۸سال داشتم که بعثی های عراق به روستای ما حمله کردند و ما خیلی شهید دادیم، مردم مجبور شدند فرار کنند و در دره مخفی شوند. در این جریان از اعضای خانواده من هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و …) شهید شدند.
همان روز که به دره رفتیم، نزدیکیهای غروب بود که تشنه و گرسنه شدیم؛ من با پدر و برادرم به روستا آمدیم تا غذا بیاوریم. آخر چیزی پیدا نمیشد. نزدیک رودخانه دو سرباز دشمن را دیدیم؛ از دست آنها به شدت خشمگین بودم، من تبر به دست، به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها کشتم و دیگری را زخمی کردم و درنهایت به اسارت در آوردم.»
وی که اکنون دارای 4 فرزند است، می گوید: در موقع این حادثه 18 بهار از عمرم گذشته بود و در همان آغازین روزهای جنگ، شاهد شهادت دختر عمو، پسر عمو، دایی و اسارت 2 برادر خود بودم و زمانی که با این دو عراقی برخورد کردیم بدون هیچ درنگی با تبر به آنها حملهور شدم.
این زن شجاع در پاسخ به اینکه آیا آن تبر را هنوز در اختیار دارد یا خیر می گوید: در دیداری که با سرلشکر فیروزآبادی در تهران داشتم به دلیل ممنوعیت حمل آن در هواپیما آن را به ایشان تقدیم کردم.
وی که اینک افتخار میکند توانسته در زمان جنگ با دفاع از خود و میهن اسلامی تا اندازهای دین خود را به نظام اسلامی ادا کند، می افزاید: اگر دوباره ایران مورد تجاوز دوباره قرار گیرد باز هم همانند گذشته آماده فداکاری و شهادت هستم.
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب