اسب تروآی استکبار در خیابان ها
تلاش برای نابودی اسلام در قلب شهر قم!
وقتی کسانی قرار گذاشتهاند که چند روز از سال را لاابالیگری کنند، به
راستی دیگر برایشان چه فرقی میکند که شیعیان به چه چیزی باور دارند
یا برای چه چیزی احترام قائلاند؟
روز عیدالزهرا،روز فرحةالزهراء،روز رفعالقلم،روز غدیر دوم،روز عمر کُشان!
همهی نامهایی که برخی افراد بر نهم ربیعالاول گذاشتهاند و چون - بدون
هیچ شاهد تاریخی و به نادرستی تمام - بر این باورند که خلیفه دوم
عمر بن الخطاب در این روز کشته شده است، نهتنها مشغول شادمانی و
پایکوبی میشوند بلکه حتی بر پایهی حدیثی با سند بسیار ضعیف
معتقدند که گناهان آن روز در نامه اعمال ثبت نمیشود و هرکس میتواند
هرچه خواست بر زبان جاری کند و هر کاری که خواست انجام دهد!
کسانی که انواع مخفیانه و عموماً خانگی این مراسم را میشناسند به
خوبی میدانند که چه میزان از کاربرد الفاظ رکیک، حرکات وقیحانه و غیر
اخلاقی، شکستن خطوط قرمز شرعی و در یککلام رفتارهای بیگانه با
اسلام و تشیع در آن رایج است. در میان علمای اسلام، از حضرت
امام خمینی و رهبر معظم انقلاب اسلامی تا شیخ محمدحسین کاشف
الغطاء و میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و حضرات آیات مکارم شیرازی و
صافی گلپایگانی نقلهای روشنی در تقبیح رفتارها و نادرستی
تلقیهای برخی افراد در این روز و در مورد این روز نقل شده است و
حسب ظاهر برگزاری این مراسم ازجمله در ایران و برخی مناطق جهان
اسلام منع قانونی نیز دارد.
اما مراسمی همراه با هنجارشکنیهای واضح دینی، با وجود مخالفت
علما و تعارض با قوانین حکومت اسلامی به چه دلیل همچنان برگزار
میشود؟ گزارشها و تصاویری که از خیابانگردی عدهای از معتقدین
به مراسمات این روز در شهر مقدس قم در جمعه ۱۲ دیماه ۱۳۹۳
منتشر شده است از شواهد ادامه برگزاری این دست مراسم در کشور
است. در نامناسب بودن این نوع رفتارها چه چیز هنوز مبهم است که
رخداد آنها متوقف نمیشود؟
- پیرامون تأثیر این رفتارها در «دامن زدن به اختلافات مذهبی» و درنهایت
بهرهمندی دشمنان اسلام سخن بسیار رفته است.
-
در تأثیر منفی اینگونه حرکتها بر همزیستی مسالمتآمیز اهالی
مذاهب گوناگون و درنتیجه به مخاطره افتادن حاکمیتهای ملی جامعه
اسلامی بسیار سخن گفته شده است.
در نقش محرّک این رفتارها و بهانههایی که به دست جانیان شیعه کُش
میدهند بحثهای فراوان صورت گرفته.
بر تأثیر مستقیم اینگونه اقدامات در کم اثر کردن زحمات فراوان علمای
شیعه ازجمله مرحوم علامه امینی (اعلیاللهمقامه) در اثبات نظری
مدعاهای شیعه سخنان فراوان به میان آمده.
بسیار تأکید شده است که رشد این جریانها به کمرنگ شدن جنبهی
استدلالی اختلافات مذاهب میانجامد و غلبهی احساسات در میان و
درازمدت میتواند پذیرش رویکردهای علمی را در جامعه مسلمین دچار
مخاطره کند.
اما بااینهمه، شوربختانه باز شاهد حضور اسب تروآی استکبار جهانی
آنهم در شهر مقدس قم هستیم! عدهای که تصاویر،حتی گواه نسبتشان
با ظواهر دین و دیانت نیز نیست! جمعیتی که فرم و محتوای اجتماعشان
آدمی را به یاد منطقهای فتنهگرانه ی «حضور برای حضور» میاندازد و
حتی شهادت پارهای از عکسها بر حضور کسانی که گویی برای تفریح
همراه قافله شدهاند!
فروکاسته شدن دینداری شیعیان به «پارهای بروزات هیجانی و نابهنجار
مبتنی بر حبّ و بغض کور»، بهخودیخود لشکری از آرزوهای استکبار
جهانی است که پنهان در این اسب تروآ روانهی خیابانهای قم میشود.
این حرکتها، مشخصاً نه بر عقل عملی استوارند که بهرهشان بخواهد
از هزینه زاییشان بیشتر باشد، و نه به دنبال فیصلهای منطقی بر
مسئله و قائلهای هستند. چه کسی است که نداند حتی اگر همهی
علمای شیعه از همهی استدلالهای تاریخیشان بر رخداد خطاها و
اشتباهات واضح در تاریخ اسلام دستبردارند، این افراد همچنان مایل
خواهند بود این دست لودگیها و بیقیدیها را ادامه دهند؟
وقتی کسانی قرار گذاشتهاند که چند روز از سال را لاابالیگری کنند، به
راستی دیگر برایشان چه فرقی میکند که شیعیان به چه چیزی باور دارند
یا برای چه چیزی احترام قائلاند؟ چیزی که خصوصاً در همنشینیهای
خانگی این گروهها ملاحظه میشود این است که آنها بعضاً میان
خودشان هم اخلاق و آداب انسانی را مراعات نمیکنند! پس روشن است
مسئلهی کشته شدن خلیفه دوم عمر بن الخطاب بهانهای بیش نمیتواند
باشد. برنامهی اصلی، هنجارشکنی و لاابالی گریست و البته قرار استکبار
جهانی نیز این است که دینداری تدریجاً به این دست رفتارها تقلیل پیدا
کند.
درنتیجه با کسانی با این مشخصات و رفتارها حرف و بحثی در میان نیست.
کافی است قانون و نظر علمای بزرگوار شیعه دربارهی آنها اجرا گردد. اما
از این زاویه که شاید در ذهن برخی از مردم اندک حقانیتی برای این عده و
رفتارهایی که انجام میدهند مفروض باشد، خوب است بیش از همهچیز
به «اخلاق انسانی» رجوع کنیم و ازجمله نشان دهیم که رفتارهای این
گروه چگونه منافی با اصول و بدیهیات اخلاقی بشر است. بدین ترتیب، به
نحوی حتی فرامذهبی و فرادینی روشن خواهد شد که این افراد و این
رفتارها نمیتوانند بهرهای از حقانیت داشته باشند.
1. عدم توجه به قواعد طلایی و نقرهای اخلاق
اخلاق دو قاعدهی طلایی و نقرهای بسیار مشهور دارد که در میان همهی
نحلهها و گروهها و فرق و ادیان و مذاهب و آیینها و کیشها مهر تائید
خوردهاند. رسول گرامی اسلام (ص) در نصیحتی خطاب به امیرالمؤمنین
علی (ع) صورت کاملی از قواعد نقرهای و طلایی اخلاق را اینگونه بیان
میدارند: ای علی! هر چه برای خود نمیپسندی برای دیگری مپسند، و
آنچه برای خود میخواهی برای دیگران هم بخواه…
سعدی (علیهالرحمه) نیز در یکی از قطعات مشهور خود در شرح قاعدهی
نقرهای اخلاق میگوید:
یاد دارم ز پیرِ دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هرچه بر نفس خویش نپْسندی
نیز بر نفس دیگری مَپَسند
بهراستی توقع و انتظار مراعات نصیحت رسول گرامی اسلام در حق
علی (ع) را از چه کسی بیش از شیعیان علی بن ابیطالب (ع) میتوان
داشت؟ آیا ممکن است جمعی مرتکب فحاشی و توهین و هتک حرمت
«محترمان جمعِ دیگری از مسلمین» گردند و به این قاعده مهم اخلاقی
نیز پایبند بوده باشند؟!
آیا ممکن است کسانی که دشنام و توهین را به خلیفه دوم عمر بن
الخطاب روا میدارند، راضی باشند که در سوی مقابل نیز عدهای همین
رفتار را نعوذبالله در حق امیرالمؤمنین (ع) روا بدارند؟ همینکه این افراد
فحاش، چیزی را که «برای خود نمیپسندند» به دیگران روا میدارند و
برای آنها میپسندند نشان میدهد که به قواعد طلایی و نقرهای اخلاق
کاملاً بیتوجهاند و از برکات آنها بیبهره.
2. عدم تطابق ساحات احساس و گفتار
ما انسانها اینگونه ایم که اگر دشنام و الفاظ رکیک را از شخصی بشنویم
که در شرایط غلبهی قوهی غضبیه به سر میبرد و بهشدت عصبی است
و بهقولمعروف از کوره دررفته است، میتوانیم مسامحتاً در ذهنمان
سهمی از «طبیعی بودن» را برای آن کنشِ نادرستِ گفتاری قائل شویم و
همین عدم تسلط لحظهای فرد بر نفس خویش را اسباب بخشش و
گذشت او قرار دهیم. اما وقتی استفاده از الفاظ رکیک در حالی رخ
میدهد که استفادهکنندگان در حال نامتعادل روحی نیستند و مشخصاً
عصبانیت بر آنها غالب نیست و بلکه شاد و نشیط و مسرورند، الفاظ
زشتی که به کار میروند ناشی از عمق کینه و نفرت یا عدم تعادل روانی
نیست بلکه ناشی از «لذت بردن گوینده از بهکارگیری الفاظ زشت» است.
اما مسئله صرفاً همین لذت از بیقیدی هم نیست. مسئله اصلی اینجاست
که در حقیقت در برابر الفاظ زشتی که استفاده میشود مابازایی از نفرت
و کینه یا اصلاً وجود ندارد یا مقدارش با مقدار هتاکانه بودن آن الفاظ
متناسب نیست! اینجا شخص در «حوزهی گفتار» مرتکب کنشی میشود
که مطابق و متناسب با «حوزهی احساس» او نیست. آن اندازه نفرت در
عواطف او وجود ندارد که به استفاده از اینچنین الفاظی بینجامد. این
«عدم تطابق و تناسب میان ساحات گفتار و احساس» بیماری و بلکه
بحران واضح و وخیم اخلاقی است.
3. عدم توجه به نقش جبر در ضعفِ ضعفا
ما آدمیان اینگونه ایم که هرقدر «وجود یک نقطهی ضعف» در یک فرد
«ناشی از جبر» بوده باشد، مهربانی ما نسبت به آن فرد بیشتر جلب
میشود. کسانی که مرتکب فحاشی میشوند، نسبت به نقش جبرهای
تاریخی و اجتماعی در ضعفهای موجود کاملاً بیتوجهاند. گناهِ اهل سنّت
کنونی چقدر است وقتیکه از پدر و مادری سنّی زاده میشوند و در
فضایی مملو از آداب و تعالیم اهل سنّت میزیند؟ آنها چقدر در عقیدهای
که دارند راسخاند؟ آیا دچار جبر زمانی و مکانی نبودهاند؟ چرا شفقت و
مهربانی ما نباید شامل حال کسانی شود که نقش جبر در شکلدهی
وضعیت کنونیشان پررنگ بوده است؟ اینکه افراد هتاک از مهربانی کردن
به «ضعفایی که تا حدود قابلتوجهی مجبور بودهاند» ناتواناند، یکی از
نشانههای دور بودن آنها از لوازم اخلاق انسانی است.
4. وقتی نه اینجاییاند، نه اکنونی!
«بیاطلاعی» یکی دیگر از ریشههای رواج خصومت است. کسانی که با
اهل سنت زیسته باشند یا تجربه همسایگی با آنها را داشته باشند، یا
سفر به کشورهایی که آنها اکثریتاند و یا شرکت در آیینهای مذهبی
همراه با آنها را تجربه کرده باشند چندان سراغ ندارند که توده و عامهی
اهل سنت خدایناکرده توهین یا جسارتی نسبت به اهلبیت عصمت و
طهارت (ع) روا داشته باشند. بلکه اتفاقاً از ارادت عملی (اگرنه نظری)
آنها نسبت به اهلبیت یاد شده است، هم در میان علما و در طول تاریخ
، هم در میان عامهی اهل سنت و یکی از دلایل تبدیلشدن فضای
مهربانی به فضای خصومت عبارت است از بیاطلاعی. اگر از این
جمعیتهای اندک و هتاک، آزمونی دربارهی «وضعیت باورها و کردار
عامهی اهل سنت امروزی» گرفته شود بیشک قریب به اتفاق آنها
مردود میشوند و هیچ اطلاع روزآمدی از وضعیت فعلی اهل سنت و نوع
برخورد آنها با باورها و محترمات شیعه ندارند.
به نظر میرسد کسانی که این رفتارهای نادرست را در پیش گرفتهاند،
بدون اینکه بدانند، نه اینجا زندگی میکنند و نه اکنون! نه اقتضائات
جغرافیای فکری و اجتماعی کنونی مسلمین را میشناسند، نه
دغدغههایشان از تاریخِ محض و «عبرت نا گرفته» ای که ۱۴۰۰ سال بر آن
گذشته است فراتر میرود. توگویی مکاناً و زماناً در گذشته زندگی
میکنند! نگاه خام و غیر عبرتاندیشانه به تاریخ و عدم تعلقخاطر حقیقی
به اقتضائات زمان و مکان حاضر از اسباب بداخلاقیهای کنونی میان
مذاهب است.
5. نه همدلی، نه همدردی
رفتارهای این جماعتِ هتاک نه شامل همدلی است نه همدردی. وقتی
خودمان را جای فردی یا گروهی میگذاریم مشغول همدلی هستیم.
اینها اما لحظهای خودشان را جای کسانی که به محترماتشان فحاشی
میکنند نمیگذارند. ضمن اینکه همدردی نیز وجود ندارد. یعنی هیچکدام
از حاضران در این جمعیتها لحظهای به این فکر نمیکنند که اگر همین
درد (فحاشی شنیدن نسبت به بزرگان و محترمان) به خود آنها وارد
میشد و مثلاً نعوذبالله جمعیتی در جهان اسلام راه میافتادند و به
امام المتقین علی (ع) توهین روا میداشتند، آنها در چه وضع و حالی
قرار میگرفتند. بینصیب بودن توأمان از همدلی و همدردی از علائم
روشن دور بودن از اخلاق انسانی است.
6. فراموش کردن تأثیر خویش
اینکه ما برای خروج اهل سنت از «برخی اشتباهات در برداشتهای
تاریخی» چه کردهایم پرسشی است که اندیشه پیرامون آن در از میان
بردن فضای خصومت کاملاً مؤثر است. چرا از نقش خودمان غافل شویم؟
آیا ما قادر نبودیم با ساماندهی بهتر در رفتار و کردار و خصوصاً گفتارمان،
شیعه از تاریخ اسلام» باورمند کنیم؟ آیا همانقدر که برخی علمای ما
تلاش کردند تا شواهد تاریخی متقن و خدشهناپذیر حقانیت امام علی (ع)
را از منابع اهل سنت استخراج کنند، ما هم تلاش کردیم تا سهم خودمان را
-
که همانا جدال احسن بود و حسن خلق و شباهت به رسولالله ص در
گفتار و کردار - انجام دهیم؟
اگر ما به کمکاریهای خودمان در عینیتبخشی به سنن و فضایل
اهلبیت (ع) توجه کنیم، احساس مهربانی و شفقت ما نسبت به برادران
اهل سنت بیشتر میشود چون بخشی از ناآگاهی آنها و کمبود ارادت و
اعتقاد احتمالیشان را به خودمان برمیگردانیم و همه را از چشم آنها
نمیبینیم. کسانی که مرتکب فحاشی میشوند، از مزایای اخلاقی
«فراموش نکردن قصور و تقصیر خویش» بیبهرهاند.
7. بیتوجهی به واقعیت مهم «اقلیت بودن»
از نظر جمعیتی، تقریباً همان وضعیتی که ما «شیعیان» در «جهانِ اسلام»
داریم - که حدود 10 درصد مسلمانان شیعهاند،را «مسلمانان» در «جهان»
دارند و نزدیک به 20 درصد جمعیت جهان مسلماناند. همانطور که
شیعیان در جهانِ اسلام اقلیت هستند، مسلمانان نیز در دنیای کنونی
اقلیتاند و 80 درصد جمعیت جهان یا دین ندارند یا دینهایی غیر از اسلام
دارند. ما شیعیان ضمناً باید بهتر از اهل سنت «آداب اقلیت بودن» را
بشناسیم چون ما «همواره» اقلیت بودهایم. اما وضعیت مخصوص «شیعه
در ایران» به وضعیت «شیعه در جهان اسلام» و وضعیت «اسلام در کل
جهان» شباهتی ندارد و شاید یکی از علل رخداد این اشتباهات رفتاری،
«توهم اکثریت بودن» و محصور دیدن جهان در ایران شیعی است.
باید قدری تأمل کنیم که آیا خارج از مرزهای ایران نیز شیعه اکثریت را
تشکیل میدهد؟ اگرنه شیعه در جهان اسلام اکثریت است، و نه اکثریت
انسانها پیروان اسلاماند، چرا با هم مهربانتر نباشیم؟ این از آداب بدیهی
و عقلی «اقلیت بودن» است. در میان اقلیتها همهی عناصر مثبت
اخلاقی بیشتر به چشم میخورد. «دیگر خواهی» مصادیق بیشتری
میابد. «ایثار» و «انصاف» جلوههای باشکوهتری پیدا میکنند. اقلیتها
از منظر «بیا سوتهدلان باهم بنالیم...» هم که شده معمولاً متجمّعتر و
متحدترند.
«درد مشترکی» که همیشه اقلیتها را به هم پیوند داده و روح تعاون و
همیاری را در میانشان گسترده کرده در اکثریتها لزوماً یافت نمیشود.
چرا نگاهمان را به «اقلیت بودن شیعه» در جهان اسلام و «اقلیت بودن
مسلمین» در جهان بشری معطوف نکنیم تا قدری مهربانی میانمان
افزایش یابد؟ ما مسلمانان بدون یکدیگر چه کسی را داریم؟ بدون کمک
یکدیگر چطور میتوانیم در معادلات و مناسبات ظالمانهی جهانی به حق
و سهم خودمان برسیم؟
کسانی که بیانصافانه به همدینان و همکیشان خود هتاکی میکنند از
بهرههای اخلاقی که «تصور اقلیت بودن» به بار میآورد نیز بیبهرهاند
و در توهم اکثریت بودن به سر میبرند.
با اوصافی که ذکر شد،مرتکبین این دست اعمال وحدتشکنانه دست کم
از 7 تعلیم و انگارهی اخلاق انسانی بیبهرهاند و ازاینرو به پایمال کردن
حیثیت و حقوق انسانها مشغول شدهاند و ظاهراً احساس بدی نیز
نسبت به رفتارهایشان ندارند! بر مجریان قانون است که پیش از پیاده
شدن لشکر آرزوهای استکبار جهانی از اسب تروآی «بیاخلاقی در نقاب
علاقه به مذهب»، به شکلی ماندگار جلوی نقض حقوق بشر توسط این
لاابالی گران را بگیرند و برابر وظیفه از حریم اخلاق و فضیلتهای
انسانی محافظت نمایند.
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب