روزها از پی هم میگذرند و اگر نگاهی به تقویم تاریخ این مرز و بوم و
انقلاب کنیم، میبینیم برای ایران خونهای پاک زیادی بر زمین ریخته است
و شهیدان زیادی جان خود را مخلصانه برای از بین بردن ظلم و جور در
طبق اخلاص گذاشتهاند.
ششم دی سالروز شهادت یکی از این بزرگ مردان پاسدار دین و حقیقت
شهید آیت الله حسین غفاری مبارز انقلابی است که در زندانهای ساواک
زیر شکنجههای دهشتناک در سال 1353 به شهادت رسید.
تابستان سال 1293 در خانه کوچک و ساده حاج عباس در آذرشهر
کودکی چشم به جهان گشود که پدر نام وی را حسین نهاد. نامی آشنا
که پدر از روی ارادت این نام را بر وی نهاده بود اما سرنوشت و آینده این
کودک نشان داد که این نام با گِل وجودی وی سرشته شده بود.
حسین در فضایی معنوی و مملو از عشق اهل بیت(ع) رشد و نمو پیدا
کرده و در سن شش سالگی برای یادگیری علم راهی مکتب خانه شد.
بعد از گذراندن این دوره و علاقه وافر حسین به دانش وارد حوزه علمیه
تبریز شد و از جلسه درس بزرگان، کسب دانش کرد. بعد از مدتی شهید
غفاری در حوزه تبریز زبانزد شاگردان و استادان قرار گرفت و رغبت وی
را برای ادامه تحصیل در آستانه حضرت معصومه (س) بیشتر کرد. لذا
برای استفاده از اساتید بزرگ و نامدار حوزه علمیه قم راهی این دیار
شد و از محضر بزرگان فرزانهای چون آیات عظام فیض قمی، بروجردی،
خوانساری، امام خمینی (ره) کسب معرفت کرد.
شهید غفاری در قم و تهران در مساجد الهادی و خاتم الاوصیاء جلساتی
را برگزار میکرد که دانشجویان و طلاب به طور منظم در این جلسات
شرکت میکردند و از بحثهای شیوا و صحبتهای صریح شهید غفاری
استفاده می کردند و شاید این همان نقطه عطف و بزنگاه وی در ورود
رسمی و علنی به مباحث سیاسی و مبارزه علیه استبداد و رژیم
شاهنشاهی بود.
زبان تیز و برنده حق از باطل او در اوج خفقان و مبارزات مردم علیه رژیم
ستم شاهی حساسیتهای عوامل شاه را نسبت به وی برانگیخت و با
قیام تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در سال 1342 آیت اللّه غفاری از
آرمانهای والای امام پشتیبانی کرد. او در این مسیر رنجها زیادی را تحمل
کرد و هیچگاه در این راه احساس خستگی نکرد.
آیت الله غفاری بارها به علت افشاگری علیه نظام طاغوت دستگیر و
زندانی شد اما دست از آرمانهای خود نکشید. ماموران ساواک برای آزار
و اذیت و اعتراف گیری از وی همسر و فرزندانش را دستگیر کردند اما این
کوه صبر و پایداری دست رد بر سینه شیطان زده و تا پای جان از عقاید
خود و انقلاب حفاظت و حراست کرد. دلیل این مدعا برگ بازجویی وی در
بایگانی اسناد ساواک است که در زیر میخوانید:
«س- چرا به زندان آورده شدهاید؟ ج- نمیدانم.
س- آیا قبلا به زندان آمدهاید؟ ج- نیامدهام، آوردهاند.
س- نظر شما راجع به شاهنشاه آریامهر چیست؟ ج- ایشان با کودتای
پدرشان به سرکار آمدهاند؛ غاصبند و هر دو از عوامل استعمارگران هستند.
س- نظر شما راجع به حزب رستاخیز چیست؟ ج- این حزب را شاه ساخته
است و به مردم هیچ ربطی ندارد.
س- نظر شما راجع به آقای خمینی چیست؟ ج- من فکر میکنم کسی که
می تواند ایران را نجات دهد، آیتالله خمینی است.»
یکی از روزهای سرد زمستان بود و مسئولان زندان برای اذیت زندانیان
پتوهای آنها را بردند و به هر کدام یک پتو دادند که هم زیرانداز بود و هم
روانداز. هیچ کس نمیتوانست از شدت سرما در آنجا بخوابد.
ساعت ده شب به پشت درِ زندان رفت و در را محکم زد. چپیها و
مجاهدین همه ایستاده بودند و هیچ کس جرأت اعتراض نداشت تا اینکه
مسئولان زندان حاضر شدند. این آقایان سردشان است پتوهای آقایان را
بدهید.
مسئول زندان برای آنکه نفاق ایجاد کند گفت: آقای شیخ! شما دیگر چرا از
این منافقین و کمونیستها دفاع میکنید؟
شیخ در جواب گفت: هر چه هستند کمونیستها با مسلمانها فرق
نمیکنند یا این آقایان را ببرید بکشید یا اگر قرار است زنده بمانند
پتوهایشان را بدهید، هوا سرد است... اگر شما فکر آنها را قبول ندارید من
هم قبول ندارم ولی انسان باید از شرایط انسانی برخوردار باشد
پتوهایشان را بدهید.
مسئول زندان باز گفت: آقای شیخ بگو پتوی من را بدهید تا پتوی تو یک نفر
را بدهیم.
شیخ گفت: ما اگر میخواستیم «من» باشیم اینجا نمیآمدیم اینجا که
آمدیم برای آن است که «ما» بودیم؛ من سردم نیست بدنم سالم و قوی
است. آقایان سردشان است اگر پتوها را ندهید همگی اعتراض میکنند
و جنجال به راه خواهیم انداخت. سپس ما همه شروع میکنیم به نماز
خواندن و آقایانی هم که خود را مارکسیست نشان میدهند نماز خواهند
خواند. حالا پتوها را میدهید یا زندان را به هم بریزیم و درها را بشکنیم.
مسئول زندان گفت: آقای شیخ اگر جنجال راه بیندازی کتک مفصل خواهی
خورد.
کم کم صدای زندانیان در آمد و به تدریج صداها اوج گرفت و حیاط زندان
شلوغ شد در نتیجه آنها مجبور شدند پتوها را برگرداندند. پتوها که به
داخل زندان آورده شد، صدای صلوات که سمبل بچههای مسلمان بود،
بلند شد. بعد از این واقع تعدادی از مارکسیستها به او مراجعه کردند تا
نماز خواندن را یاد بگیرند...
آیت الله غفاری پس از تحمل سختیها و شکنجههای فراوان روز ششم
دی ماه در حالیکه دژخیمان ساواک ایشان را به سختی شکنجه کرده و
پای او را در روغن داغ سوزانده بودند، به «هل من ناصر ینصرنی»
امام خود لبیک گفت و روح بلندش به سوی حق پرواز کرد.
ساواک 10 روز پس از شهادت وی خبر شهادت ایشان را به خانواده اعلام و از
آنان خواست که بیسروصدا برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش
مراجعه کنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری کرد و
ساواک مجبور شد برای تدفین مخفیانه، جنازه را شبانه به قم بفرستد.
طلاب و مردم قم از موضوع باخبر شده و تشییع جنازه باشکوهی برای
شهید آیت الله غفاری برگزار کردند. حاضران در مسیر تشییع جنازه به
سمت حرم حضرت معصومه(ع) شعارهایی علیه حکومت ستم شاهی
سردادند و این تشییع به راهپیمایی علیه رژیم شاه تبدیل و به دستگیری
تعدادی از طلاب منجر شود.
آیت الله کعبی عضو جامعه مدرسین در سالروز شهادت آیت الله غفاری به
سخن معروف وی که میگفت «دشمن خمینی، کافر است» اشاره کرده
و گفت: صلابتی که در دفاع از اسلام، اهل بیت و نهضت امام خمینی (ره)
و مقاومتی که در مقابل دژخیمان ساواک از خود نشان داد، شهید غفاری
را به عنوان یک مجتهد در راه خدا و مکتب اهل بیت و نهضت انقلاب ماندگار
کرد.
وی شهید غفاری را از افتخارات شیعه و مکتب عاشورا دانست و عنوان
کرد: احیای امر این عالمان شهید، احیای امر اهل بیت و پاسداشت نهضت
جاوید امام خمینی (ره) و مجتهدان شهید مظلوم است.
وی اظهار داشت: آیت الله سعیدی و غفاری این دو مجتهد فداکار اسوه
علما و فضلای حوزه علمیه در فداکاری و معرفت و ایثار در راه خدا هستند.
بُعد سیاسی و مبارزاتی آیت الله غفاری بیش از همه کارهای وی مورد
بررسی قرار گرفته حال آنکه وی ید طولایی در علم و دانش داشته است
و در جایگاه والای این شهید مجتهد بس که در محضر درس اساتیدی
همچون آیتالله سیدمحمدحجت کوه کمری، امام خمینی(ره)، علامه
سید محمدحسین طباطبایی، آیتالله میرزا محمد فیض قمی، آیتالله
سید محمد تقی خوانساری و آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی
(رضوان الله تعالی علیه)کسب فیض کرده است.
شهید غفاری در علم فقه به دانش و مقامی رسیده بود که با آیتالله
سید شهاب الدین مرعشی نجفی به مباحثه میپرداخت. وی همچنین
مدتی در حوزه علمیه نجف اشرف از محضر درس آیتالله ابوالقاسم
خویی و آیتالله سید محسن حکیم نیز بهرهمند شد و طی همین سالها،
از عالمان بزرگی چون آیتالله سید محسن حکیم در نجف و آیتالله محمد
حجت کوه کمری در قم اجازه اجتهاد دریافت کرد.
حضور در تهران بعنوان امام جماعت مسجد الهادی درسال 1334
دشمن خمینی کافر است
نظرات شما عزیزان: