مجاهدتي به گستره سه ربع قرن(1)
نويسنده:دكتر محمد حسن رجبي
درنگي بر حيات علمي و عملي مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني
مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم مصطفوي كاشاني، فرزند سيد مصطفي كاشاني، از مراجع تقليد عتبات و از خانداني شريف و روحاني بود و نسبش با چند واسطه به امام سجاد (ع) مي رسيد. نياكانش همه از علما و سادات بودند. سيد ابوالقاسم در حدود 1295ه.ق در تهران به دنيا آمد. دروس مقدماتي را در تهران نزد پدر خود و ديگر استادان فرا گرفت. در 1313 ه.ق و يا دو سه سالي پس از آن، به همراه پدر از راه عتبات عاليات، عازم بيت الله الحرام شد و پس از زيات خانه خدا، در نجف اشرف سكونت گزيد. وي نزد پدرش و آخوند خراساني، حاج ميرزاحسن خليلي تهراني و ساير علماي بزرگ درس خواند و در بيست و پنح سالگي به درجه اجتهاد نائل گرديد و از مراجع مشهوري چون ميرزا محمد تقي شيرازي، شيخ الشريعه اصفهاني، آقا ضياءالدين عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و سيد اسماعيل صدر، اجازه اجتهاد گرفت و مورد توجه و اعتماد علما و مراجع واقع شد. آقا بزرگ تهراني كه از همدستان او بوده است در توصيف مراتب علمي و اخلاقي او در دوره جواني مي نويسد:
«او از قديمي ترين دوستان من بود و با هم در درس استاد بزرگوارمان، آخوند خراساني، حاضر مي شديم. وي بسياري از تقريرات استادان را در فقه و اصول، در ابواب متفرقه به رشته تحرير در آورد و از اوايل جوانيش به عميقانه انديشيدن و دقت نظر و باريك بيني و بزرگمنشي و بلندي همت، معروف بود. من از دوران جواني با او معاشرت داشتم و به چيزي كه موجب نقص و عيب او باشد، در هر بابي از دانش و فضل،تقوا و پرهيزكاري، عفت، پاكدامني، خوش اخلاقي و بزرگواري نفس برخوردار نكردم.»
كاشاني از همان سالها در فكر پرورش نيروهاي مجرب مجهز به علوم و فنون جديد بود، از اين رو در نجف اشرف، با كمك بزرگاني، مدرسه علوي را تأسيس كرد كه علاوه بر علوم و معارف اسلامي، درسهائي از قبيل رياضيات و
فنون نظامي نيز در آن تدريس مي شدند. اين مدرسه كه با استقبال فراوان گروههاي مذهبي مواجهه شده بود، خشم سنت گرايان متعصب مذهبي را برانگيخت، اما با حمايت ميرزا محمد تقي شيرازي از كاشاني، مخالفت متعصبان راه به جائي نبرد.
در جريان جنبش مشروطيت ايران در سال 1327ه.ق، كاشاني جزو مشاوران نزديك آخوند خراساني، مرجع تقليد طرفداران مشروطه بود و در تصميم گيريها و انتشار اعلاميه هاي او، نقش موثري داشت. در جريان جنگ جهاني اول، پس از اعلام جنگ متفقين به عمثاني، در ذيحجه 1332ه.ق، نيروهاي انگليسي، بندر فاو در جنوب عراق را تصرف كردند و در صدد تصرف ساير بخشهاي سرزمين عراق برآمدند، اين اقدام با واكنش شديد مراجع و علماي شيعه عتبات روبرو گرديد.آنان براي بيرون راندن نيروهاي اشغالگر انگليسي از خاك عراق، بلافاصله فتواي جهاد صادر كردند و گروه بزرگي از علماي سراسر شهرهاي عراق در راس هزاران مجاهد داوطلب، عازم جبهه هاي نبردشدند. آيت الله كاشاني جزو علماي مجاهد جواني بود كه سركشي به جبهه هاي مختلف جنگ را برعهده داشت. در سال 1298ه.ش. احمدشاه قاجار پس از سفر به اروپا از راه عراق به ايران بازگشت. چون احمدشاه قاجار در آن سفر حاضر به امضاي قرارداد ننگين 9 اوت 1919 كه به قرارداد وثوق الدوله كاكس مشهور است، نشد، در نجف با استقبال گرم مراجع و علما روبرو شد كه سيد ابوالقاسم كاشاني از جمله آنها بود.
پس از شكست عثماني و ديگر دول متحد در جنگ جهاني اول و اشغال عراق توسط انگليس، به رغم مخالفت علما و مردم، دولت دست نشانده اي در عراق بر سر كار آمد. سيدابوالقاسم كاشاني كه هرگز تحمل چنين ننگي را نداشت، با موافقت ميرزا محمد تقي شيرازي و دستور شيخ الشريعه اصفهاني، براي مبارزه با انگليسيها به كاظمين رفت و سازمان زيرزميني «جمعيت نهضت اسلامي » را در اين شهر بنيان نهاد. شيخ الشريعه نيز طي نامه اي، او را به عنوان نماينده تام الاختيار خود در مسائل مربوط به عراق معرفي كرد و نوشت:
«پوشيده نيست كه جناب عالم عامل، فاضل كامل، سيد محققان و تكيه گاه عالمان و مجتهدان، حاج ميرزا ابوالقاسم كاشاني (دام علاه) از علماي روحاني است و مي تواند حقوق مردم عراق را مطالبه نمايد. او علاوه بر اين، مورد اعتماد بزرگان، روسا و رهبران قبايل است و آنان براي دفاع از خود، به او تكيه مي كنند. او در آنچه كه به اصلاح عراق منجر شود، مورد اعتماد و اطمينان و گفته ها و ديدگاههاي وي مورد تائيد من است، از اين رو، همگان بايد مقام بلند و شخصيت والاي او را بشناسند. از خداوند متعال، توفيق او را در جلب خير براي مردم عراق خواهانم.»
روز بعد، جلسه اي در منزل ميرزاي شيرازي تشكيل و مقرر شد براي دستيابي به استقلال عراق، ابتدا به صورت مسالمت آميز تلاش شود و در صورت عدم حصول نتيجه، به مبارزه مسلحانه اقدام شود. در 9 يا 10 رمضان آن سال، ميرزاي شيرازي خطاب به ملت عراق، اعلاميه اي را منتشر كرد و در آن، به منظور درخواست استقلال و برپائي حكومت اسلامي، همگان را به شركت در تظاهرات آرام فرا خواند. متعاقب اين انتشار اين اعلاميه،در مسجد حيدرخانه بغداد تشكيل شد.آيت الله كاشاني از اعضاي اين هيئت بود. درخواستهاي هيئت عبارت بودند از: تشكيل سريع جلسه نمايندگان واقعي مردم عراق به منظور تصميم گيري درباره سرنوشت سياسي كشور، آزادي مطبوعات و رفع موانع ارتباط مخابراتي با ساير كشورها.
چون مقامات انگليسي با وقت گذراني، از انجام پيشنهادات هيئت، طفره رفتند، هيئت ناگزير شد مشي مسلحانه را در پيش گيرد. باصدور اعلاميه ميرزا درباره وجوب احقاق حقوق مردم عراق با توسل به نيروي دفاعي در صورت عدم پذيرش درخواستهاي مشروع مردم، در شوال 1338ه.ق. شعله انقلاب اسلامي و ضد انگليسي را در عراق برافروخت. با اوجگيري انقلاب، شهر كربلا پس از مقاومتي اندك به دست نيروهاي مردمي افتاد. ميرازي شيرازي بلافاصله دو كميته تشكيل داد: كميته اول براي هدايت انقلاب و مركب از روحانيوني چون سيدابوالقاسم كاشاني، ميرزا احمدخراساني و سيدحسين قزويني بود و كميته ديگري مركب از هفده نفر نيز به منظور اداره شهر كربلا تشكيل شد.آيت الله كاشاني نقش رهبران مذهبي و اقدامات آنان را در سازماندهي انقلاب و تشكيلات آن، چنين شرح مي دهد:
« در آزادي عراق، مرحوم ميرازي بزرگ محمد تقي شيرازي قدس سره، نقش رهبر عالي را داشتند و علنا علماي شيعه را كه نهضت عراق را رهبري مي نمودند،تائيد مي كرد. در آن دوران، سن من در حدود چهل و سه سال بود. نقش من در اين نهضت، بدوا تشويق عشاير عرب بود كه به وسيله پيكهاي مورد اعتماد و نامه هاي سري انجام مي گرفت. نامه هاي ارسالي با مهري به نام «الجميعه الاسلاميه العراقيه» ممهور و به پيكها داده مي شدند تا سران عشاير عرب را به وجود يك هسته مركزي آگاه سازند. گر چه اين هسته، سازمان و تشكيلات عظيم نداشت، ولي طرز اجراي فكر، به قدري جديد و سريع انجام مي گرفت كه عشاير عرب را به موفقيت خود مطمئن مي ساخت. مرحوم ميرزاي بزرگ، اعلي الله مقاله الشريف كه در بدو امر، شخصا به وسيله نامه ها به تشجيع وترغيب قبايل و عشاير اقدام مي كردند و مرحوم حاج شيخ مهدي خالصي در محضر ايشان سمت رابط را داشت، بنابر پيشنهاد من، ديگر شخصا از اين اقدام خودداري كردند و ارسال نامه و پيك را به عهده اينحانب بعضي ديگر قرار دادند، زيرا معتقد بودم كه چون ميرزا، قطب و راس روحانيت بودند، بايد از تظاهر در اين نهضت خودداري نمايند تا اگر شكستي نصيب شد، براي ايشان اهانتي نباشد و عالم تشييع دچار نگراني نگردد و هر گاه پيروزي به دست آمد، بديهي است كه نام ايشان در راس مجاهدين تاريخ نهضت قرار مي گرفت. بدين ترتيب توفيق حاصل شد كه قواي كلي عشاير به حمايت از اين نهضت برخاسته و توانست نهضت را مورد توجه و ثمر بخش نشان دهد.»
پس از شكست انقلاب اسلامي مردم عراق، نماينده سياسي انگلستان در آن كشور، طي شرايطي، پيشنهاد صلح را پذيرفت كه ازجمله آنها تسليم هفده نفر از رهبران انقلاب، از جمله آيت الله کاشاني بود، اما وي با وجود پيگيري و مراقبتهاي ماموران انگليسي، با لباس مبدل، عراق را ترك كرد و پياده خود را به منطقه پشتكوه واز آنجا به كرمانشاه رساندو پس از چند روز استراحت در آن شهر، عازم قم و با استقبال عظيم علما و مردمي اين شهر روبرو شد. او پس از مدتي قم را ترك كرد و در 30 بهمن 1299ه.ش وارد تهران شد و در منزل پسر عمويش واقع در پامنار سكونت كرد. شيخ الشريعه اصفهاني براي متوجه ساختن مردم تهران به جايگاه بلند علمي آيت الله كاشاني، نامه زير را خطاب به آنان نوشت:
«حضرت مستطاب، عمده العلماء و المجتهدين، حامي المله و الدين، حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج ابوالقاسم (دامت بركاته) كه وجود مباركشان از براي مسلمين، مغتنم و چشم ما و عموم اسلاميان به آن وجود محترم، روشن است، به تهران تشريف فرما مي شوند. البته اخوان مومنين، اين نعمت عظمي و موهبت كبري را مغتنم شمرده،لدي الورود و بعد از پذيرائي و خدمتگزاري و تجليل، احترام واطاعت اوامر و نواهي آقاي معزي اليه كه مورد تائيد شريف و تقويت اين ضعيف است، ذره اي مسامحه نخواهند فرمود.»
آيت الله كاشاني در مسجد آقا بهرام، واقع در خيابان پامنار به اقامه نماز جماعت پرداخت كه به همين دليل، مسجد از آن پس به مسجدكاشاني معروف شد. در دوره بيست ساله ديكتاتوري رضاخان در كشور، آيت الله كاشاني فعاليت سياسي موثري نداشت و در آبان 1304 در انتخابات مجلس موسسان كه به منظور تغيير رژيم از قاجار به پهلوي تشكيل شد، شركت كرد و نماينده پنجم مردم تهران شد. او در نامه هائي به برخي از مقامات موثر سياسي و امنيتي، خواستار رفع توقيف سياسي از روحانيون تبعيدي مانند آقا سيد نورالدين شيرازي، حاج ميرزا علي اكبر اردبيلي و حاج سيد علي اكبرخوئي و رفع توقيف از مدارس ديني و نيز رفع سانسور از كتاب شيخ محمد خالصي زاده شد.
با شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين در شهريور 1320، مقامات انگليسي، از سهيلي، نخست وزير وقت، خواستند تا آيت الله كاشاني را كه از مخالفين سرسخت آنها بود، به بهانه همكاري با آلمانيها، دستگير و تبعيد كند.لذا او به مدت يك سال در شهر قم مخفي شد، اما سرانجام در 27 شهريور 1323 در شميران، دستگير و به مدت بيست و هشت ماه در زندانهاي متفقين در اراك، رشت و كرمانشاه، حبس شد. در 24 مرداد، پس از آزادي، وارد تهران شد، اما كمتر از يك سال بعد به علت مخالفت با دخالت قوام السلطنه، نخست وزير، در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، در راه سفر به مشهد، دستگير و به بهجت آباد قزوين تبعيد شد و چند ماه بعد، به دليل فشار برخي از علماي تهران، آزاد و در دي ماه آن سال، به نمايندگي مجلس دوره پانزدهم انتخاب شد.
آيت الله كاشاني در آبان ماه 1327 عازم سفر حج شد و در اين سفر با حسن البنا، رهبر اخوان المسلمين، ديدار و گفت و گو كرد و مقدمه اي براي همكاري هاي سياسي گسترده آن دو فراهم شد، اما كمتر از سه ماه بعد، پس از ترور محمدرضا شاه، در 15 بهمن 1327، به بهانه واهي مشاركت در ترور و شايد براي قطع ارتباط استراتژيك او و اخوان المسلمين، توسط فرماندار نظامي تهران دستگير، شد و مورد ضرب وشتم قرار گرفت و به قلعه فلك الافلاك در خرم آباد اعزام از وآنجا به لبنان تبعيد شد. او از تبعيدگاه خود، اوضاع سياسي ايران را تعقيب مي کرد و در سال 1328 كه قرار شد براي ايجاد تغييراتي در قانون اساسي كشور، دومين مجلس موسسان تشكيل شود، اعلاميه اي را صادر كرد و در آن هدف از دستگيري و تبعيد خود را شرح داد و نوشت:
«تبعيد اين خادم اسلام و ملا با آن وضع فجيع، براي تغيير قانون اساسي و انتخابات فرمايشي و سوار كردن خيانتكاران و نورچشمان به گرده اين ملت فلك زده و مسئله نفت و تجديد امتياز بانك شاهي است... هموطنان عزيز! در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز، فداكاري لازم است. نمي توانند همه رابكشند يا همه را حبس نمايند.حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي رود و الا پشيمان مي شويد، در حالي كه پشيماني سودي ندارد...
آيت الله كاشاني به رغم دوري از وطن، در فروردين ماه 1329 به عنوان نماينده مردم تهران در شانزدهمين دوره مجلس شوراي ملي انتخاب و رژيم ناگزير به رفع تبعيد از او شد. آيت الله كاشاني پس از شانزده ماه تبعيد در 20 خرداد آن سال، در ميان استقبال پرشكوه و بي نظير مردم تهران به كشور بازگشت. در تيرماه 1329، شاه براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت كشور كه آرزوي همه نيروهاي مذهبي و ملي بود و نيز براي ايجادديكتاتوري آهنين، سپهبد علي رزم آرا، رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري منصوب كرد. به دنبال مخالفت آيت الله كاشاني با نخست وزيري رزم آرا، بازار تهران تعطيل شد و مردم در ميدان بهارستان تظاهرات كردند. پس از آن نيز اجتماعات ديگري را در حمايت از ملي شدن صنعت نفت در تهران تشكيل داد. متعاقب آن آيت الله كاشاني، طي اعلاميه اي، انتصاب رزم آرا را در راستاي خدمت به منافع انگلستان دانست و بر ضرورت ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور تاكيد كرد. پس از انتشار اين اعلاميه،علماي بزرگي چون حضرت آيات سيد محمدتقي خوانساري،شيخ بهاءالدين محلاتي، شيخ عباسعلي شاهرودي و سيد محمود روحاني با صدور فتاوايي، حمايت خود را از تلاشهاي آيت الله كاشاني در زمينه ملي شدن صنعت نفت اعلام داشتند.
با ترور رزم آرا در 16 اسفند 1329، بزرگ ترين مانع از سر راه ملي شدن صنعت نفت كشور برداشته شد و رژيم شاه و نمايندگان وابسته، در مقابل افكار عمومي و تقاضاي مؤكد آيت الله كاشاني و فعالان ملي در مجلس و بيرون از آن،عقب نشيني كردند و صنعت نفت در 29 اسفند آن سال، پس از تاييد مجلس سنا، ملي اعلام شد، اما رژيم،عامل قتل رزم آرا را دستگير كرد. آيت الله كاشاني نيز طي مصاحبه اي اعلام داشت: « قاتل رزم آرا بايد آزاد شود، زيرا اين اقدام او، در راه خدمت به ملت ايران و برادران مسلمانش، عملي شده است و چون در حكومت ملي، قضاوت افكار عمومي محترم است ورزم آرا افكار عمومي ملت ايران را محكوم كرده است، درحقيقت حكم او را افكار عمومي ملت ايران صادر كرده است.»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم مصطفوي كاشاني، فرزند سيد مصطفي كاشاني، از مراجع تقليد عتبات و از خانداني شريف و روحاني بود و نسبش با چند واسطه به امام سجاد (ع) مي رسيد. نياكانش همه از علما و سادات بودند. سيد ابوالقاسم در حدود 1295ه.ق در تهران به دنيا آمد. دروس مقدماتي را در تهران نزد پدر خود و ديگر استادان فرا گرفت. در 1313 ه.ق و يا دو سه سالي پس از آن، به همراه پدر از راه عتبات عاليات، عازم بيت الله الحرام شد و پس از زيات خانه خدا، در نجف اشرف سكونت گزيد. وي نزد پدرش و آخوند خراساني، حاج ميرزاحسن خليلي تهراني و ساير علماي بزرگ درس خواند و در بيست و پنح سالگي به درجه اجتهاد نائل گرديد و از مراجع مشهوري چون ميرزا محمد تقي شيرازي، شيخ الشريعه اصفهاني، آقا ضياءالدين عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و سيد اسماعيل صدر، اجازه اجتهاد گرفت و مورد توجه و اعتماد علما و مراجع واقع شد. آقا بزرگ تهراني كه از همدستان او بوده است در توصيف مراتب علمي و اخلاقي او در دوره جواني مي نويسد:
«او از قديمي ترين دوستان من بود و با هم در درس استاد بزرگوارمان، آخوند خراساني، حاضر مي شديم. وي بسياري از تقريرات استادان را در فقه و اصول، در ابواب متفرقه به رشته تحرير در آورد و از اوايل جوانيش به عميقانه انديشيدن و دقت نظر و باريك بيني و بزرگمنشي و بلندي همت، معروف بود. من از دوران جواني با او معاشرت داشتم و به چيزي كه موجب نقص و عيب او باشد، در هر بابي از دانش و فضل،تقوا و پرهيزكاري، عفت، پاكدامني، خوش اخلاقي و بزرگواري نفس برخوردار نكردم.»
كاشاني از همان سالها در فكر پرورش نيروهاي مجرب مجهز به علوم و فنون جديد بود، از اين رو در نجف اشرف، با كمك بزرگاني، مدرسه علوي را تأسيس كرد كه علاوه بر علوم و معارف اسلامي، درسهائي از قبيل رياضيات و
فنون نظامي نيز در آن تدريس مي شدند. اين مدرسه كه با استقبال فراوان گروههاي مذهبي مواجهه شده بود، خشم سنت گرايان متعصب مذهبي را برانگيخت، اما با حمايت ميرزا محمد تقي شيرازي از كاشاني، مخالفت متعصبان راه به جائي نبرد.
در جريان جنبش مشروطيت ايران در سال 1327ه.ق، كاشاني جزو مشاوران نزديك آخوند خراساني، مرجع تقليد طرفداران مشروطه بود و در تصميم گيريها و انتشار اعلاميه هاي او، نقش موثري داشت. در جريان جنگ جهاني اول، پس از اعلام جنگ متفقين به عمثاني، در ذيحجه 1332ه.ق، نيروهاي انگليسي، بندر فاو در جنوب عراق را تصرف كردند و در صدد تصرف ساير بخشهاي سرزمين عراق برآمدند، اين اقدام با واكنش شديد مراجع و علماي شيعه عتبات روبرو گرديد.آنان براي بيرون راندن نيروهاي اشغالگر انگليسي از خاك عراق، بلافاصله فتواي جهاد صادر كردند و گروه بزرگي از علماي سراسر شهرهاي عراق در راس هزاران مجاهد داوطلب، عازم جبهه هاي نبردشدند. آيت الله كاشاني جزو علماي مجاهد جواني بود كه سركشي به جبهه هاي مختلف جنگ را برعهده داشت. در سال 1298ه.ش. احمدشاه قاجار پس از سفر به اروپا از راه عراق به ايران بازگشت. چون احمدشاه قاجار در آن سفر حاضر به امضاي قرارداد ننگين 9 اوت 1919 كه به قرارداد وثوق الدوله كاكس مشهور است، نشد، در نجف با استقبال گرم مراجع و علما روبرو شد كه سيد ابوالقاسم كاشاني از جمله آنها بود.
پس از شكست عثماني و ديگر دول متحد در جنگ جهاني اول و اشغال عراق توسط انگليس، به رغم مخالفت علما و مردم، دولت دست نشانده اي در عراق بر سر كار آمد. سيدابوالقاسم كاشاني كه هرگز تحمل چنين ننگي را نداشت، با موافقت ميرزا محمد تقي شيرازي و دستور شيخ الشريعه اصفهاني، براي مبارزه با انگليسيها به كاظمين رفت و سازمان زيرزميني «جمعيت نهضت اسلامي » را در اين شهر بنيان نهاد. شيخ الشريعه نيز طي نامه اي، او را به عنوان نماينده تام الاختيار خود در مسائل مربوط به عراق معرفي كرد و نوشت:
«پوشيده نيست كه جناب عالم عامل، فاضل كامل، سيد محققان و تكيه گاه عالمان و مجتهدان، حاج ميرزا ابوالقاسم كاشاني (دام علاه) از علماي روحاني است و مي تواند حقوق مردم عراق را مطالبه نمايد. او علاوه بر اين، مورد اعتماد بزرگان، روسا و رهبران قبايل است و آنان براي دفاع از خود، به او تكيه مي كنند. او در آنچه كه به اصلاح عراق منجر شود، مورد اعتماد و اطمينان و گفته ها و ديدگاههاي وي مورد تائيد من است، از اين رو، همگان بايد مقام بلند و شخصيت والاي او را بشناسند. از خداوند متعال، توفيق او را در جلب خير براي مردم عراق خواهانم.»
علاوه بر آن، نامه اي ديگري به امضاي پانزده تن، از روساي قبايل فرات ميانه صادر شد و در آن تاكيد كردند كه كاشاني، سخنگو و نماينده تام الاختيار ايشان در همه زمينه هاست. آيت الله كاشاني نيز با جديت تمام به فعاليت پرداخت و در شب نيمه شعبان 1338 ه.ق عده اي از علما، روساي عشاير و سران عرب را بري تشكيل جسله اي مخفي، به منزل خود دعوت كرد. در اين جلسه درباره انقلاب مسلحانه بر ضد ارتش اشغالگر انگليس، بحث و قرار شدگروهي از آنان، جريان را به اطلاع ميرزا برسانند و نظر او را جويا شوند.
روز بعد، جلسه اي در منزل ميرزاي شيرازي تشكيل و مقرر شد براي دستيابي به استقلال عراق، ابتدا به صورت مسالمت آميز تلاش شود و در صورت عدم حصول نتيجه، به مبارزه مسلحانه اقدام شود. در 9 يا 10 رمضان آن سال، ميرزاي شيرازي خطاب به ملت عراق، اعلاميه اي را منتشر كرد و در آن، به منظور درخواست استقلال و برپائي حكومت اسلامي، همگان را به شركت در تظاهرات آرام فرا خواند. متعاقب اين انتشار اين اعلاميه،در مسجد حيدرخانه بغداد تشكيل شد.آيت الله كاشاني از اعضاي اين هيئت بود. درخواستهاي هيئت عبارت بودند از: تشكيل سريع جلسه نمايندگان واقعي مردم عراق به منظور تصميم گيري درباره سرنوشت سياسي كشور، آزادي مطبوعات و رفع موانع ارتباط مخابراتي با ساير كشورها.
چون مقامات انگليسي با وقت گذراني، از انجام پيشنهادات هيئت، طفره رفتند، هيئت ناگزير شد مشي مسلحانه را در پيش گيرد. باصدور اعلاميه ميرزا درباره وجوب احقاق حقوق مردم عراق با توسل به نيروي دفاعي در صورت عدم پذيرش درخواستهاي مشروع مردم، در شوال 1338ه.ق. شعله انقلاب اسلامي و ضد انگليسي را در عراق برافروخت. با اوجگيري انقلاب، شهر كربلا پس از مقاومتي اندك به دست نيروهاي مردمي افتاد. ميرازي شيرازي بلافاصله دو كميته تشكيل داد: كميته اول براي هدايت انقلاب و مركب از روحانيوني چون سيدابوالقاسم كاشاني، ميرزا احمدخراساني و سيدحسين قزويني بود و كميته ديگري مركب از هفده نفر نيز به منظور اداره شهر كربلا تشكيل شد.آيت الله كاشاني نقش رهبران مذهبي و اقدامات آنان را در سازماندهي انقلاب و تشكيلات آن، چنين شرح مي دهد:
« در آزادي عراق، مرحوم ميرازي بزرگ محمد تقي شيرازي قدس سره، نقش رهبر عالي را داشتند و علنا علماي شيعه را كه نهضت عراق را رهبري مي نمودند،تائيد مي كرد. در آن دوران، سن من در حدود چهل و سه سال بود. نقش من در اين نهضت، بدوا تشويق عشاير عرب بود كه به وسيله پيكهاي مورد اعتماد و نامه هاي سري انجام مي گرفت. نامه هاي ارسالي با مهري به نام «الجميعه الاسلاميه العراقيه» ممهور و به پيكها داده مي شدند تا سران عشاير عرب را به وجود يك هسته مركزي آگاه سازند. گر چه اين هسته، سازمان و تشكيلات عظيم نداشت، ولي طرز اجراي فكر، به قدري جديد و سريع انجام مي گرفت كه عشاير عرب را به موفقيت خود مطمئن مي ساخت. مرحوم ميرزاي بزرگ، اعلي الله مقاله الشريف كه در بدو امر، شخصا به وسيله نامه ها به تشجيع وترغيب قبايل و عشاير اقدام مي كردند و مرحوم حاج شيخ مهدي خالصي در محضر ايشان سمت رابط را داشت، بنابر پيشنهاد من، ديگر شخصا از اين اقدام خودداري كردند و ارسال نامه و پيك را به عهده اينحانب بعضي ديگر قرار دادند، زيرا معتقد بودم كه چون ميرزا، قطب و راس روحانيت بودند، بايد از تظاهر در اين نهضت خودداري نمايند تا اگر شكستي نصيب شد، براي ايشان اهانتي نباشد و عالم تشييع دچار نگراني نگردد و هر گاه پيروزي به دست آمد، بديهي است كه نام ايشان در راس مجاهدين تاريخ نهضت قرار مي گرفت. بدين ترتيب توفيق حاصل شد كه قواي كلي عشاير به حمايت از اين نهضت برخاسته و توانست نهضت را مورد توجه و ثمر بخش نشان دهد.»
پس از شكست انقلاب اسلامي مردم عراق، نماينده سياسي انگلستان در آن كشور، طي شرايطي، پيشنهاد صلح را پذيرفت كه ازجمله آنها تسليم هفده نفر از رهبران انقلاب، از جمله آيت الله کاشاني بود، اما وي با وجود پيگيري و مراقبتهاي ماموران انگليسي، با لباس مبدل، عراق را ترك كرد و پياده خود را به منطقه پشتكوه واز آنجا به كرمانشاه رساندو پس از چند روز استراحت در آن شهر، عازم قم و با استقبال عظيم علما و مردمي اين شهر روبرو شد. او پس از مدتي قم را ترك كرد و در 30 بهمن 1299ه.ش وارد تهران شد و در منزل پسر عمويش واقع در پامنار سكونت كرد. شيخ الشريعه اصفهاني براي متوجه ساختن مردم تهران به جايگاه بلند علمي آيت الله كاشاني، نامه زير را خطاب به آنان نوشت:
«حضرت مستطاب، عمده العلماء و المجتهدين، حامي المله و الدين، حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج ابوالقاسم (دامت بركاته) كه وجود مباركشان از براي مسلمين، مغتنم و چشم ما و عموم اسلاميان به آن وجود محترم، روشن است، به تهران تشريف فرما مي شوند. البته اخوان مومنين، اين نعمت عظمي و موهبت كبري را مغتنم شمرده،لدي الورود و بعد از پذيرائي و خدمتگزاري و تجليل، احترام واطاعت اوامر و نواهي آقاي معزي اليه كه مورد تائيد شريف و تقويت اين ضعيف است، ذره اي مسامحه نخواهند فرمود.»
آيت الله كاشاني در مسجد آقا بهرام، واقع در خيابان پامنار به اقامه نماز جماعت پرداخت كه به همين دليل، مسجد از آن پس به مسجدكاشاني معروف شد. در دوره بيست ساله ديكتاتوري رضاخان در كشور، آيت الله كاشاني فعاليت سياسي موثري نداشت و در آبان 1304 در انتخابات مجلس موسسان كه به منظور تغيير رژيم از قاجار به پهلوي تشكيل شد، شركت كرد و نماينده پنجم مردم تهران شد. او در نامه هائي به برخي از مقامات موثر سياسي و امنيتي، خواستار رفع توقيف سياسي از روحانيون تبعيدي مانند آقا سيد نورالدين شيرازي، حاج ميرزا علي اكبر اردبيلي و حاج سيد علي اكبرخوئي و رفع توقيف از مدارس ديني و نيز رفع سانسور از كتاب شيخ محمد خالصي زاده شد.
با شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين در شهريور 1320، مقامات انگليسي، از سهيلي، نخست وزير وقت، خواستند تا آيت الله كاشاني را كه از مخالفين سرسخت آنها بود، به بهانه همكاري با آلمانيها، دستگير و تبعيد كند.لذا او به مدت يك سال در شهر قم مخفي شد، اما سرانجام در 27 شهريور 1323 در شميران، دستگير و به مدت بيست و هشت ماه در زندانهاي متفقين در اراك، رشت و كرمانشاه، حبس شد. در 24 مرداد، پس از آزادي، وارد تهران شد، اما كمتر از يك سال بعد به علت مخالفت با دخالت قوام السلطنه، نخست وزير، در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، در راه سفر به مشهد، دستگير و به بهجت آباد قزوين تبعيد شد و چند ماه بعد، به دليل فشار برخي از علماي تهران، آزاد و در دي ماه آن سال، به نمايندگي مجلس دوره پانزدهم انتخاب شد.
آيت الله كاشاني در آبان ماه 1327 عازم سفر حج شد و در اين سفر با حسن البنا، رهبر اخوان المسلمين، ديدار و گفت و گو كرد و مقدمه اي براي همكاري هاي سياسي گسترده آن دو فراهم شد، اما كمتر از سه ماه بعد، پس از ترور محمدرضا شاه، در 15 بهمن 1327، به بهانه واهي مشاركت در ترور و شايد براي قطع ارتباط استراتژيك او و اخوان المسلمين، توسط فرماندار نظامي تهران دستگير، شد و مورد ضرب وشتم قرار گرفت و به قلعه فلك الافلاك در خرم آباد اعزام از وآنجا به لبنان تبعيد شد. او از تبعيدگاه خود، اوضاع سياسي ايران را تعقيب مي کرد و در سال 1328 كه قرار شد براي ايجاد تغييراتي در قانون اساسي كشور، دومين مجلس موسسان تشكيل شود، اعلاميه اي را صادر كرد و در آن هدف از دستگيري و تبعيد خود را شرح داد و نوشت:
«تبعيد اين خادم اسلام و ملا با آن وضع فجيع، براي تغيير قانون اساسي و انتخابات فرمايشي و سوار كردن خيانتكاران و نورچشمان به گرده اين ملت فلك زده و مسئله نفت و تجديد امتياز بانك شاهي است... هموطنان عزيز! در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز، فداكاري لازم است. نمي توانند همه رابكشند يا همه را حبس نمايند.حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي رود و الا پشيمان مي شويد، در حالي كه پشيماني سودي ندارد...
آيت الله كاشاني به رغم دوري از وطن، در فروردين ماه 1329 به عنوان نماينده مردم تهران در شانزدهمين دوره مجلس شوراي ملي انتخاب و رژيم ناگزير به رفع تبعيد از او شد. آيت الله كاشاني پس از شانزده ماه تبعيد در 20 خرداد آن سال، در ميان استقبال پرشكوه و بي نظير مردم تهران به كشور بازگشت. در تيرماه 1329، شاه براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت كشور كه آرزوي همه نيروهاي مذهبي و ملي بود و نيز براي ايجادديكتاتوري آهنين، سپهبد علي رزم آرا، رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري منصوب كرد. به دنبال مخالفت آيت الله كاشاني با نخست وزيري رزم آرا، بازار تهران تعطيل شد و مردم در ميدان بهارستان تظاهرات كردند. پس از آن نيز اجتماعات ديگري را در حمايت از ملي شدن صنعت نفت در تهران تشكيل داد. متعاقب آن آيت الله كاشاني، طي اعلاميه اي، انتصاب رزم آرا را در راستاي خدمت به منافع انگلستان دانست و بر ضرورت ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور تاكيد كرد. پس از انتشار اين اعلاميه،علماي بزرگي چون حضرت آيات سيد محمدتقي خوانساري،شيخ بهاءالدين محلاتي، شيخ عباسعلي شاهرودي و سيد محمود روحاني با صدور فتاوايي، حمايت خود را از تلاشهاي آيت الله كاشاني در زمينه ملي شدن صنعت نفت اعلام داشتند.
با ترور رزم آرا در 16 اسفند 1329، بزرگ ترين مانع از سر راه ملي شدن صنعت نفت كشور برداشته شد و رژيم شاه و نمايندگان وابسته، در مقابل افكار عمومي و تقاضاي مؤكد آيت الله كاشاني و فعالان ملي در مجلس و بيرون از آن،عقب نشيني كردند و صنعت نفت در 29 اسفند آن سال، پس از تاييد مجلس سنا، ملي اعلام شد، اما رژيم،عامل قتل رزم آرا را دستگير كرد. آيت الله كاشاني نيز طي مصاحبه اي اعلام داشت: « قاتل رزم آرا بايد آزاد شود، زيرا اين اقدام او، در راه خدمت به ملت ايران و برادران مسلمانش، عملي شده است و چون در حكومت ملي، قضاوت افكار عمومي محترم است ورزم آرا افكار عمومي ملت ايران را محكوم كرده است، درحقيقت حكم او را افكار عمومي ملت ايران صادر كرده است.»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب