زندگی نامه
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(1)
سید مجتبی تهرانی معروف به نواب صفوی، در سال 1303 شمسی در
خانواده ای روحانی و اصیل در خانه محقری در خانی آباد تهران قدم به
عرصه ی وجود گذاشت. وی با علاقه و عشقی وصف ناشدنی به روحانیت
و به قصد ادامه راه آبا و اجداد خود، در اواخر سال 1320، پس از طی
تحصیلات ابتدایی و متوسطه، رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد.
شهید از طرف مادر به سادات دُرچه اصفهان منتسب و از طرف پدر
میرلوحی است.
شهید عنوان نواب صفوی را از خاندان مادر به ارث برده است.پدر او مرحوم
سید جواد میرلوحی، دانشمندی روحانی بود كه در اثر فشار حكومت
رضاخان مجبور به ترك لباس روحانیت شد، اما از طریق تصدی وكالت
دادگستری همچنان به داد مظلومان می رسید.
مرحوم سید جواد در سال 1314 یا 15 در اثر مشاجره و درگیری لفظی با
(داور) وزیر عدلیه ی رضاخان، غیرت علویش به جوش آمد و یك سیلی نثار
وی كرد كه در اثر آن سه سال به زندان افتاد.
شهید پس از ورود به نجف اشرف، بدون كوچكترین درنگی به فراگیری
مقدمات پرداخت و روابط تنگاتنگی با علمای دلسوز و بیدار و مبارز از جمله
صاحب كتاب جهانی و كم نظیر الغدیر، آیت الله علامه امینی قدس سره
برقرار كرد.
آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب درباره ی شهید می فرمایند:(2)
باید گفت كه اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به
وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شكی ندارم كه اولین
آتش را در دل ما نواب روشن كرد.
اعدام انقلابی كسروی و اعلام موجودیت فداییان اسلام
بعد از شهریور 1320 و فراگیر شدن جنگ جهانی دوم، ایران نیز گرفتار
شرایط دشواری شد، از یك طرف مورد تجاوز متفقین قرار گرفت، و از طرف
دیگر سود جویانی قلم به مزد و اجیر، از آزادی سوء استفاده می كردند و از
طریق ترویج فرهنگ غربی به جان مسلمانان افتاده بودند و درصدد بودند تا
آنچه رضاخان از طریق زور قلدری نتوانسته بود انجام دهد، از طریق قلم و
نگارش با مخدوش نمودن تاریخ اسلام انجام دهند.
«احمد كسروی» از جمله افرادی بود كه خط معارض و مهاجم علیه اسلام
تشیع را دنبال می كرد. او نه تنها در كتاب «شیعی گری» به روحانیت،
مقدسات اسلامی، پیشوایان مذهب تشیع و امامان بحق و معصوم
(علیهم السلام) حمله می كرد، بلكه در كتاب های صوفی گری، بهاییگری،
مادی گری و حتی تاریخ مشروطیت، مقدسات دینی و روحانیت را مورد
حمله قرار داد.
نواب با كتاب های كسروی در نجف آشنا شد و موجی از احساسات
مذهبی و دینی وجودش را فرا گرفت.
كتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. همه حكم به مهدور الدم
بودن نویسنده ی كتاب ها دادند.
سید در اواخر 1323، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه ی كسروی رفت
و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهین آمیز به اسلام و ائمه ی شیعه
(علیهم السلام) و روحانیت برحذر داشت و وقتی مطمئن گردید كه وی
اصلاح پذیر نیست، آماده ی اجرای حكم الهی شد.
شهید نواب در هشتم اردیبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به
كسروی حمله كرد ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی شد. بعد از آزادی از
زندان، موجودیت فداییان اسلام را طی یك اعلامیه ی رسمی با جمله ی
هوالعزیز و تیتر « دین و انتقام» اعلام كرد و اعدام كسروی را پیگیری نمود
اعدام انقلابی رزم آرارزم آرانخست وزیر رژیم پهلوی و دست نشانده ی
انگلستان، با ملی شدن صنعت نفت به شدت مخالفت می كرد و می گفت
كه ملت ایران توانایی و لیاقت اداره ی این صنعت عظیم را ندارد و به
عناوین مختلف در تصویب این قانون در مجلس شورای ملی كارشكنی
می كرد.
در روز 16 اسفند 1329 زمانی كه اتومبیل رزم آرا جلوی مسجد امام
(شاه سابق) توقف كرد و نخست وزیر جهت شركت در ختم آیت الله فیض
قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی بی درنگ از پشت
سر با شلیلك سه گلوله او را از پای درآورد و خود نیز توسط مأموران
دستگیر شد.
او در بازجویی می گوید:
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فكر سوختن افتاده ای مردانه باش
بلی من طهماسبی هستم و باكی از كشته شدن ندارم، برای این كه
خدای متعال می فرماید:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
پس شما این را مسلم بدانید كسی كه شخصیتی را تشخیص داد خائن به
دین و مملكت است ترس از كشته شدن ندارد. آن ها زنده اند.
ما معتقد به این حقایق هستیم.»
شهید خلیل طهماسبی
قتل رزم آرا در دل رژیم چنان وحشتی انداخت كه دولت بعدی(حسین علاء)
نتوانست با ملی شدن صنعت نفت مخالفتی نماید و مجبور به استعفا
گردید و مجلس، مصدق را به نخست وزیری انتخاب كرد.
آیت الله كاشانی در مصاحبه ای در رابطه با قتل رزم آرا چنین اظهار نظر
كرد:
«این عمل (هلاكت رزم آرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه
عالیترین و مفیدترین ضربه ای بود كه به پیكر استعمار و دشمنان ملت
ایران وارد آمد»
و در مصاحبه ای دیگر اظهار می دارد:
«... نخست وزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شركت نفت جنوب و
سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت می كرد. چون عموم طبقات
مردم ایران با تصمیم قطعی و خلل ناپذیری برای كوتاه كردن دست طمع
سیاست استعماری نفت جنوب قیام كرده بودند، پافشاری رزم آرا برای
مقاوت در مقابل افكار عمومی ملت ایران و حمایت از شركت نفت باعث
خشم شدید و عمومی مردم ایران گردید و جوانی غیور، وطن پرست و
متدین از میان مردم ایران برخاست و نخست وزیر بیگانه پرست را به جزای
اعمال خود رسانید...(3)
در مرداد 1331، ماده ی واحدی به تصویب مجلس رسید كه چون خیانت
حاجی علی رزم آرا بر ملت ایران ثابت گردیده، هر گاه قاتل او استاد خلیل
طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار می گیرد.
بدین ترتیب در 23 آبان همان سال، طهماسبی پس از دو سال و اندی از
زندان آزاد گردید.(4)
آیت الله كاشانی در پی آزادی شهید طهماسبی او را به عنوان «شمشیر
برّان اسلام» و «مجری اراده و افكار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد.(5)
پایان كار فداییان اسلام فداییان اسلام از راه تشكیل جلسات تفسیر
قرآن و اسلام شناسی بر اساس مكتب تشیع، به فعالیت خود ادامه
می دادند و پرچم سبز و سفید خود را با كلمات زیبای «لا اله الا الله،
محمد رسول الله و علی ولی الله» آراسته بودند.
در آن موقع در دولت حسین علاء پیوستن ایران به پیمان بغداد مطرح بود
كه در حقیقت ایران یكی از اقمار منطقه ی انگلیس و امریكا می شد.
فداییان اسلام در 25 آبان كه علاء برای شركت در ختم مرحوم سید
مصطفی كاشانی وارد مسجد امام (شاه سابق) شد توسط مظفر
ذوالقدر هدف قرار گرفت اما گلوله به او اصابت نكرد و جان سالم به در
برد.
در اول آذر 1334، نواب و خلیل طهماسبی و عبدالحسین واحدی و جمعی
دیگر از فداییان اسلام دستگیر شدند و در یك محاكمه ی فرمایشی نواب،
سید محمد واحدی و مظفر ذوالقدر محكوم به اعدام و همگی در حالی كه
اذان می گفتند، تیرباران شدند.
جمعیت فداییان اسلام و بخصوص رهبر آن، نواب صفوی و معاون او،
سید عبدالحسین واحدی در تقویت و روی كار آمدن جبهه ی ملی و تصویب
ملی شدن صنعت نفت ایران و انتخاب اعضای جبهه ی ملی به نمایندگی
مجلس بازگشت آیت الله كاشانی از تبعید، نقش اساسی داشتند و اگر
قیام مسلحانه ی آن ها نمی بود و رژیم پهلوی از این جمعیت حساب
نمی برد، هیچ یك از موارد یاد شده عملی نمی شد.
نامه ی شهید نواب صفوی به دكتر مصدق(6)شهید قبل از كودتای 28
مرداد 1332، در نامه ای به دكتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به
وی جهت اجرای احكام الهی هشدار می دهد.
«هو العزیز
آقای دكتر محمد مصدق نخست وزیر
پس از سلام،
شما و مملكت در سخت ترین سراشیب سقوط قرار گرفته اید. چنانچه
احساس كرده و معتقد شده باشید كه نجاتبخش شما مملكت، اجرای
برنامه ی مقدس پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله می باشد و پس از تمام
جریانات گذشته آماده ی اجرای احكام مقدس اسلام باشید، قول می دهم
كه شما و مملكت را به یاری خدای توانا و به بركت اجرای احكام و تعالیم
عالیه ی اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای
عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم.»
8 شوال المكرم ه.ق 1372
30 خرداد ماه ه.ق 1332
شهید از زبان همسرش خانم «نیرالسادات احتشام رضوی» چنین می گوید:
«... خدا رحمت كند، مادرش می فرمود: نواب یك استعداد خاصی داشت...
این قدر استعدادش فوق العاده بود كه سالی دو كلاس می خواند.
بعد از این كه دوران ابتدایی تمام می شود در دبیرستان صنعتی «ایران –
آلمان» شروع به درس خواندن می كند... و در همان دوران تحصیل به نفع
اسلام و علیه پهلوی مبارزه می كند. او یك حالت مبارزه و یك روح با
شهامتی داشت كه عجیب بود. در همان زمان، مجلس قانونی را تصویب
می كند كه نواب مخالفت می كند و 1500 و 1600 نفر از دانش آموزان را
جمع می كند و تظاهراتی را جلوی مجلس راه می اندازد كه رژیم را وا
می دارد تا درخواست فوق را بپذیرد. اما نواب و همراهانش پذیرش زبانی
را كافی ندانسته، درخواست پذیرش مكتوب موضوع را می كنند. لكن
عوامل رژیم به جای پاسخ مثبت اقدام به تیراندازی می كنند كه در نتیجه
یك نفر به شهادت می رسد...
بعد از این كه دیپلم می گیرد به آبادان می رود وارد شركت نفت می شود.
آن جا كه كار می كنند یكی از متخصصین انگلیسی به یكی از كارگرها
سیلی می زند. آقای نواب بسیار برانگیخته می شود و می گوید:
وای بر شما كه یك كارگر ایرانی را یك انگلیسی بزند و همه سكوت كنند،
در حالی كه آنان در كشور ما هستند و از منافع ما استفاده می كنند، و یك
عده كارگر را علیه آنان جمع می كند. آن متخصص انگلیسی می آید و عذر
خواهی می كند، ولی شهید نواب می گوید، نه خیر باید قصاص بشود، كه
این امر منجر به شورش می گردد. آن گاه تصمیم می گیرند نواب را از بین
ببرند كه دوستان نواب او را مخفیانه از بصره به عراق می فرستند.
نامه ی شهید به فرزند خویش
شهید در فروردین 1334، خطاب به فرزندش مهدی، این نامه را می نویسد:
«فرزندم مهدی عزیز:
صفحه ی دلت باید آیینه ای باشد كه حقایق قرآنی در آن منعكس گردیده و
از آن به قلوب دیگران رسیده، محیط شما و اجتماع دور و نزدیك شما را منور
كند. این قرآن و آن صفحه ی دل پاك شما.
سلامی برای همیشه از دلم برایت،
و محبت خدا و محمد و آلش همیشه در دلت.»
پی نوشتها:
1- سوره ی آل عمران، آیه ی 169.
2- مجله ی پانزده خرداد، شماره ی 5 و 6، ص 7.
3- گذشته چراغ راه آینده است، ص 570.
4- مسایل سیاسی – اقتصادی نفت ایران، دكتر ایرج ذوقی، فصل ششم، ص 261.
5- مجله ی پانزده خرداد، شماره ی 3، سال 1370، ص 36.
6- مجله ی پانزده خرداد 1373، شماره ی 17، ص 128.
نظرات شما عزیزان: